جدول جو
جدول جو

معنی رست هکردن - جستجوی لغت در جدول جو

رست هکردن
قسمت کردن، تقسیم کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درست کردن
تصویر درست کردن
ساختن، آماده کردن، تربیت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
مقابل کج کردن و خم کردن، از کجی و پیچیدگی درآوردن، برپا کردن، برپا داشتن، درست کردن، استوار ساختن، آماده کردن، مهیا ساختن، ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ کَ دَ)
متبلور شدن. (یادداشت مؤلف).
- رست کردن شکر، متبلور شدن آن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به رست شدن و رس شدن شود.
، محکم کردن. (یادداشت مؤلف) :
سر خنب کردیم در حال رست
سر خود گرفتیم چالاک و چست.
نزاری قهستانی (دستورنامه چ روسیه ص 66)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَقْ قُ نُ / نِ / نَ دَ)
تصفیف. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به رسته در معنی صف شود، رها ساختن. رهایی دادن. نجات دادن. خلاص کردن. آزاد ساختن:
ترا ایزد از دست او رسته کرد
ببخشود رای تو پیوسته کرد.
فردوسی.
و رجوع به رسته در معنی ’نجات یافته...’ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رست کردن
تصویر رست کردن
متبلور شدن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درست کردن
تصویر درست کردن
مرمت کردن، ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسته کردن
تصویر دسته کردن
جمع و فراهم آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
مستقیم کردن (چیزی را) تقویم، درست انجام دادن:) صدق در لغت راست گفتن و راست کردن و عده باشد (اوصاف الاشراف 12)، ترمیم کردن:) بوبکر بفرمود تا راست کردند (باره شهر را (تاریخ سیستان 355)، هموار کردن (خاک زمین)، ژماره کردن کسی برای مباشرت او بلند کردن: مدتی بود تا که گای نداشت پسری راست کرد و جای نداشت (حدیقه 668)، حاضر کردن مهیا ساختن، مقابله کردن (کتاب و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
مجروح کردن آزردن، در تعب انداختن، وا مانده کردن فرسوده ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرست کردن
تصویر پرست کردن
پرستنده کردن: (وندر رضای او گه و بیگه بشعر زهد مر خلق را پرست کنم علم و حکمتش) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
((کَ دَ))
آماده شدن، آماده کردن، ترتیب دادن، مسخّر کردن، میل کردن، هوس کردن، مطابق کردن، برابر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
Exhaust, Fatigue
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ریست کردن
تصویر ریست کردن
Reset
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رشته کردن
تصویر رشته کردن
Rope
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
Right
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
纠正
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
виправити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
使精疲力尽 , 疲劳
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ریست کردن
تصویر ریست کردن
resetować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رشته کردن
تصویر رشته کردن
związać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
poprawić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
wyczerpywać, męczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رشته کردن
تصویر رشته کردن
зв'язувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ریست کردن
تصویر ریست کردن
сбросить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ریست کردن
تصویر ریست کردن
скинути
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
виснажувати , втомлювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رشته کردن
تصویر رشته کردن
verbinden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
richtig stellen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ریست کردن
تصویر ریست کردن
zurücksetzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
erschöpfen, ermüden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رشته کردن
تصویر رشته کردن
связывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
исправить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
истощать , утомлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ریست کردن
تصویر ریست کردن
重置
دیکشنری فارسی به چینی